هر چه بادا باد

 

 

رابطه دو چشم با هم:

آيا از رابطه دو چشم باهم آگاهي داريد؟

هيچ گاه يکديگر را نمي بينند
با هم مژه ميزنند
با هم حرکت ميکنند
با هم اشک ميريزنند
باهم مي بينند
با هم مي خوابند
با ارتباط عميق با هم شراکت دارند
ولي وقتي يک زن را مي بينند يکي چشمک ميزنه و ديگري نميزنه !
 
نتيجه اخلاقي قضيه:
زنها توانائي قطع هر ارتباطي را دارند !

بازم بگيد زن خوبه


           
یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, :: 7:34
حامد امین

 روز آلودگي طبيعت ،13 به در

 
در اين روز هركي بيشتر طبيعت و آلوده كنه بيشتر  حسه برنده بودن  مي كنه
اگه درست  نگاه كنيم مي بينيم كه مردم در اين روز  نحسي اين روز  و از دل خودشون  به طبيعت انتقال مي دنX( angry
پس اين روز  براي طبيعت  نحس تره تا ما آدما
دوروغ مي گم بگو دوروغ مي گي:( sad
براي اثبات حرفاي خودم شما رو روز 14 فروردين دعوت به يه طبيعت گردي ميكنم .
يه لحظه صبر كنين داره يه عنواني براي  14 فروردين به ذهنم ميرسه
روز جمع آوري پسماندهاي 13 به در
نظرتون چيه:-? thinking
چندتا پيشنهاده خوبم براتون دارم:D big grin
شما مي تونين 13 به در  رو برين با خونواده روي پشت بوم خونتون
باور كنين هم از آب و هوا استفاده مي كنين هم  سرو صداي مردم شما رو اذيت نمي كنه
تازه به سرويس بهداشتي خونتون نزديكتره
هر وقتم خسته شدين زودتر به رختخواب خودتون ميرسين
من كه اين كارو مي كنم
آخه واقعا چرا بايد بهاي خوشحالي و نشاط خودم رو با آلودگيه محيط زيست برابر كنم ؟؟؟؟؟
خودمونيم ما كه اهل جمع آوري زباله هامون نيستيم پس بهتره از اينطور جو ها هم فاصله بگيريم
ببين منو    بهت مي گم نرو بيرون
اگه بري ديگه نه من نه تو

 


           
یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, :: 7:33
حامد امین

 در اين روز هركي بيشتر طبيعت و آلوده كنه بيشتر  حسه برنده بودن  مي كنه 

اگه درست  نگاه كنيم مي بينيم كه مردم در اين روز  نحسي اين روز  و از دل خودشون  به طبيعت انتقال مي دن 

پس اين روز  براي طبيعت  نحس تره تا ما آدما 

 

دوروغ مي گم بگو دوروغ مي گي

براي اثبات حرفاي خودم شما روز 14 فروردين دعوت ه يه طبيعت گردي ميكنم .

 

يه لحظه صبر كنين داره يه عنواني براي  14 فروردين به ذهنم ميرسه 

روز جمع آوري پسماندهاي 13 به در 

نظرتون چيه 

چندتا پيشنهاده خوبم براتون دارم 

شما مي تونين 13 به در  رو برين با خونواده روي پشت بوم خونتون 

باور كنين هم از آب و هوا استفاده مي كنين هم  سرو صداي مردم شما رو اذيت نمي كنه

تازه به سرويس بهداشتي خونتون نزديكتره 

هر وقتم خسته شدين زودتر به رختخواب خودتون ميرسين

من كه اين كارو مي كنم 

آخه واقعا چرا بايد بهاي خوشحاي و نشاط خودم رو با آلودگيه محيط زيست برابر كنم ؟؟؟؟؟

خودمونيم ما كه اهل جمع آوري زباله هامون نيستيم پس بهتره از اينطور جو ها هم فاصله بگيريم 

 

ببين منو    بهت مي گم نرو بيرون 

اگه بري بيرون ديگه نه من نه تو 



           
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 18:45
حامد امین

 زنی هنگام بیرون آمدن از خانه، سه پیرمرد با ریش های بلند سفید را دید که جلوی در نشسته اند.

زن گفت: هر چه فکر می کنم شما را نمی شناسم؛ اما باید گرسنه باشید. لطفا” بیاید تو و چیزی بخورید.

آنها پرسیدند: آیا همسرت در خانه است؟ زن گفت: نه .

آنها گفتند: پس ما نمی توانیم بیاییم.

غروب، وقتی مرد به خانه آمد، زنش برای او تعریف کرد که چه اتفاقی افتاده است.

مرد گفت: برو به آنها بگو من خانه هستم و دعوتشان کن.

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.

اما آنها گفتند: ما نمی توانیم باهمدیگر وارد خانه بشویم.

زن پرسید: چرا؟

یکی از پیرمردها در حالی که به دوست دیگرش اشاره می کرد، گفت: اسم این ثروت است و سپس

به پیرمرد دیگر رو کرد و گفت: این یکی موفقیت و اسم من هم عشق. برو به همسرت بگو که فقط

یکی از ما را برای حضور در خانه انتخاب کند.

زن رفت و آنچه اتفاق افتاده بود را تعریف کرد. شوهر خوشحال شد. گفت: چه خوب! این یه موقعیت

عالیست. ثروت را دعوت می کنیم. بگذار بیاید و خانه را لبریز کند!

زن که با انتخاب شوهرش مخالف بود، گفت: عزیزم! چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟

دختر خانواده که از آن سوی خانه به حرفهای آنها گوش می داد، نزدیک آمد و پیشنهاد داد: بهتر نیست

عشق را دعوت کنیم تا خانه را از وجود خود پر کند؟

شوهر به همسرش گفت: بگذار به حرف دخترمان گوش کنیم پس برو بیرون و عشق را دعوت کن.

زن بیرون رفت و به پیرمردها گفت: آن که نامش عشق است ، بیاید و مهمان ما شود. در حالی که عشق

قدم زنان به سوی خانه می رفت، دو پیرمرد دیگر هم دنبال او راه افتادند. زن با تعجب به ثروت و موفقیت

گفت: من فقط عشق را دعوت کردم، شما چرا می آیید؟

این بار پیرمردها با هم پاسخ دادند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت کرده بودید، دو تای دیگر بیرون

می ماندند، اما شما عشق را دعوت کردید، هر کجا او برود، ما هم با او می رویم.

هر کجا عشق باشد، ثروت و موفقیت هم هست!



           
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 16:7
حامد امین

 انسان‌ها به شيوه هنديان بر سطح زمين راه مى‌روند. با يک سبد در جلو و يک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نيک خود را مى‌گذاريم. در سبد پشتي عيب‌هاى خود را نگه مى‌داريم. به همين دليل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نيک خودمان را مى‌بيند و عيوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدين گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنيم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همين شيوه درباره ما مى‌انديشد

 



           
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 15:55
حامد امین

 اهل اين نزديكي
آر ننگستانم
آر را مي دانم
ننگ را مي دانم
دل من رنگ همين نزديكي ست
رنگ اينجاي جهان رنگ آنجاي جهان
رنگ هر جا آباد
كاش مي فهميدم
روزگاري كه گذشت به كجا برد چنين ننگ مرا
 
دل من رنگ من است
رنگ چشماني سبز
رنگ قلبي روشن
وسط حفره ي تن
به سراغ من اگر مي آيي
ساده بگذار و گذر كن كه دلم سرفه اش مي گيرد
تا به ياد دگران مي افتد



           
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 15:50
حامد امین

 

(((ايستگاهي از زندگي كه همه ي ما را گاهي ميزبان بود)))
   هميشه اين حرفهاست كه مي سوزاند و همين حرفهاست كه زود تر از هرچه هست به حاشيه كشيده مي شود و كم كم گم
مي شود .
كاش حرفي داشتيم تا برايمان فاصله را كوتاه كند و بين مان هميشه گانه ها را به ارمغان بياورد . كاش  كاش كاش اي كاش ...

قدمان به عشق نرسيد اما بارها صدايمان و افقي از فكر را در يك سطح ديديم
غرور را داشتيم اما به اشتباه در لحظه اي كه همديگر را داشتيم

و بارها زير پا گذاشتيم در زماني كه ديگر همديگر وجود نداشت

بارها پرسيدم اشتباه در كجاست و هميشه پيش از رسيدن به جواب ، انعكاسي از سوالم با سرعت كمتري  از كنارم مي گذشت و تكرار مي كرد ، اشتباهمان در كجا      بود  .؟؟ و من با چشمان پف آلود و لبخندي لرزان ، بغضي را هر بار مخفي ميكنم ، با خود ميگويم
تا كجا  ؟؟؟
نمي دانم .

من مي ترسم
مي ترسم
ترسم ، رسم مي شود هر بار
سم مي شود هر بار
كاش خفه مي شدم اينبار

پاسخها زياد است و سوالها هم
اما پاسخ دهندگان و پرسش شوندگان هر دو
تنها ايستاده و نگاه مي كنند و منتظرند تا ديگري خطا كرده و تسليم شود.
نفسها حبس مي شود هر بار و نام اين ايستادگي
توان و غرور و است و بلاي جان هميشه پنهان .
اي واي
اي واي

من خسته ام
خسته ام




           
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 15:49
حامد امین

 


 

بگير دست مرا

 

كه تنگ است  دلم .
بگير هميشه حرفهايم را و بخوان از بر، اگر داشت حرفي براي گفتن  
كه تنگ است زمانم .
بگير و با خود ببر اين دل خراب و بي خواهان مرا
كه  تنگ است دريچه ي نگاه آدمها (عده اي ) تنها

بيا و ببينم       كه      دارم مي ميرم

بيا و بباران چشمانم ، دلگيرم
بيا و بمالان دستانم
بويت را مي خواهم 

 


 

تا اين حد  حيرانم
حيرانم مي داني ؟ از بهر دنيايم
بيا تا نامت را بگيرم
در جانم

مي خواهم بمانم تا روز پايانم

 

بيا و بمان كه دلگيرم دلگيري ميدانم
كه تنگ است فواصل ميان دلهامان

 

ميدانم

 

 

 

خرابم ، مي بيني ؟

 

 

 

تنهايم تنهايم

 

 

 

اين را هم

مي دانم 



           
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 15:46
حامد امین

امروز هم اگر كسي صدايم كرد بگوييد نيست .



           
پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 19:18
حامد امین



           
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 17:59
حامد امین
درباره وبلاگ


كاش مي شد كه پريد ، كاش مي شد كه مثل جوجه اردك زشت ، قو شد يك قوي سپيد .
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چه بادا باد و آدرس humanrice.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 99
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 256
بازدید ماه : 559
بازدید کل : 119211
تعداد مطالب : 318
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content